2022/06/18، 1:55:24
معرفی رمان بادیگارد:
رمان بادیگارد داستان دختری را روایت می کند که به خاطر شغل پدرش مجبور است بادیگارد
همیشه همراهش باشد ولی او با پدرش لجبازی می کند و بادیگارد ها را فراری می دهد و
فکر می کند که می تواند از خودش دفاع کند.
خلاصه ای از کتاب:
آروم کلید رو توی قفل چرخوندم و درو یواش باز کردم. همه جا تاریک بود
احتمالا همه خوابیده بودن. کفشامو در آوردم و پاورچین پاورچین رفتم سمت
پله. همین که پامو روی اولین پله گذاشتم چراغ هال روشن شد. آروم سرمو
چرخوندم و عقبو نگاه کردم، درست حدس زده بودم بابام بود.
بابامم طاقت نمیاره و میره جلوشو میگیره. خلاصه مامانمم از خانواده طرد
میشه و از ارث محروم میشه.
با کمک یکی از دایی هام مامان و بابام عروسی میکنن و یه خونه کوچیک اجاره
میکنن. خیلی همدیگه رو دوست داشتن و خوشبخت بودن. بعد از یک سال
مامانم من و میلاد رو به دنیا میاره که خوشبختیشونو تکمیل میکنه. کم کم
وضع بابام خوب شد و پر نفوذ تر شد. چهارده سالم بود که فهمیدیم بابام
میخواد بره توی کار سیاست...
چند بار هم بابامو تهدید کردن که منو میکشن اما بابام دیگه چیزی براش مهم
نیست .
این سیاستمدارها خیلی آدمهای کثیفی هستن به زن و بچه خودشونم
رحم نمیکنن. منم به بابام رحم نمیکنم صبح که می خوام از خونه بیام بیرون
تا میتونم آرایش میکنم که فقط لجشو دربیارم. اما تا از خونه میرم بیرون
آرایشمو پاک میکنم. شبا اگه با شما میام بیرون یا میرم سر مزار مامانم به بابام
میگم پارتی بودم. باید یه جور تقاص پس بده.
چادرو درست کردم و رومو طرف پنجره کردم. با تعجب دیدم که داریم میریم
طرف بالا شهر توي یکی از کوچه ها پیچید و جلوی یه خونه بزرگی پارک
کرد. چشمام از تعجب دا شت در میومد. یعنی این خونشونه؟ جواب این
سوالم رو وقتی گرفتم که مرد میانسالی درو باز کرد و براش سر خم کرد. دم در
خونه که رسیدیم یه خانمی دم در ایستاده بود. از سر و و ضعش پیدا بود که
مادر بادیگارده. از ماشین که پیاده شدیم زن به من نگاه کرد و گفت...
حتما ادامه ی این داستان رو مطالعه کنید.
نقلقول: دانلود رایگان رمان به صورت PDF
حجم: 2مگابایت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.