خرید شارژ ایرانسل و همراه اول و رایتل،پرداخت قبوض و خرید بسته های اینترنتی خرید شارژ ایرانسل و همراه اول و رایتل،پرداخت قبوض و خرید بسته های اینترنتی
خرید شارژ ایرانسل و همراه اول و رایتل،پرداخت قبوض و خرید بسته های اینترنتی


خلاصه  آمارِ  موضوعِ  دانلود رمان" بادیگارد"
زمان کنونی: 2024/11/21، 15:20:01
کد تاپیک: 173 - لینک تاپیک:
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
نویسنده: Emma
آخرین ارسال: Emma
پاسخ 1
بازدید 118

[-]
کلمات کلیدی
دانلود بادیگارد رمان quot

دانلود رمان" بادیگارد"
آفلاین Emma
مدیر تالار
*****
تاریخ عضویت: Dec 2021     ارسال‌ها: 97  موضوع‌ها: 56   اعتبار: 11
لایـک ها: 94 ، لایـک شده 88 بار در 54 ارسال
امتیاز: 852/88𝒫
شماره شناسه کاربر: 3
بوسیدمش در کافه های خسته ی در راه
#1

معرفی رمان بادیگارد:

رمان بادیگارد داستان دختری را روایت می کند که به خاطر شغل پدرش مجبور است بادیگارد
همیشه همراهش باشد ولی او با پدرش لجبازی می کند و بادیگارد ها را فراری می دهد و
فکر می کند که می تواند از خودش دفاع کند.


خلاصه ای از کتاب:

آروم کلید رو توی قفل چرخوندم و درو یواش باز کردم. همه جا تاریک بود

احتمالا همه خوابیده بودن. کفشامو در آوردم و پاورچین پاورچین رفتم سمت

پله. همین که پامو روی اولین پله گذاشتم چراغ هال روشن شد. آروم سرمو

چرخوندم و عقبو نگاه کردم، درست حدس زده بودم بابام بود.

بابامم طاقت نمیاره و میره جلوشو میگیره. خلاصه مامانمم از خانواده طرد

میشه و از ارث محروم میشه.

با کمک یکی از دایی هام مامان و بابام عروسی میکنن و یه خونه کوچیک اجاره

میکنن. خیلی همدیگه رو دوست داشتن و خوشبخت بودن. بعد از یک سال

مامانم من و میلاد رو به دنیا میاره که خوشبختیشونو تکمیل میکنه. کم کم

وضع بابام خوب شد و پر نفوذ تر شد. چهارده سالم بود که فهمیدیم بابام

میخواد بره توی کار سیاست...

چند بار هم بابامو تهدید کردن که منو میکشن اما بابام دیگه چیزی براش مهم

نیست .

این سیاستمدارها خیلی آدمهای کثیفی هستن به زن و بچه خودشونم

رحم نمیکنن. منم به بابام رحم نمیکنم صبح که می خوام از خونه بیام بیرون

تا میتونم آرایش میکنم که فقط لجشو دربیارم. اما تا از خونه میرم بیرون

آرایشمو پاک میکنم. شبا اگه با شما میام بیرون یا میرم سر مزار مامانم به بابام

میگم پارتی بودم. باید یه جور تقاص پس بده.

چادرو درست کردم و رومو طرف پنجره کردم. با تعجب دیدم که داریم میریم

طرف بالا شهر توي یکی از کوچه ها پیچید و جلوی  یه خونه بزرگی پارک

کرد. چشمام از تعجب دا شت در میومد. یعنی این خونشونه؟ جواب این

سوالم رو وقتی گرفتم که مرد میانسالی درو باز کرد و براش سر خم کرد. دم در

خونه که رسیدیم یه خانمی دم در ایستاده بود. از سر و و ضعش پیدا بود که

مادر بادیگارده. از ماشین که پیاده شدیم زن به من نگاه کرد و گفت...

حتما ادامه ی این داستان رو مطالعه کنید.
نقل‌قول: دانلود رایگان رمان به صورت PDF

حجم: 2مگابایت

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


امضای  Emma 3>
پاسخ
لایـک شده توسط
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری موضوع
اشتراک گذاری موضوع در واتساپ اشتراک گذاری موضوع در تلگرام اشتراک گذاری موضوع در پینترست اشتراک گذاری موضوع از طریق ایمیل اشتراک گذاری موضوع در توییتر

برای ارسال نظر حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید.
برای اینکه بتوانید نظری ارسال کنید باید عضو سایت باشید.
ایجاد حساب کاربری
برای عضویت در سایت ما ، ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !
یا
ورود به حساب کاربری
دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید.

پرش به انجمن:


بازدیدکنندگان موضوع
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
کاربرانی که این موضوع را مشاهده کرده اند: Emma، Enola99




task