تالار تفریحی پارسی بکس

نسخه‌ی کامل: دلـنِوشـت...♥
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
عاشق شدن تو سن پایین ممکنه خوشحالیت رو واسه همیشه نابود کنه ((;

Eddą

آدم ها ، جنبه ی دوست داشته شدن ندارند !
تمامِ عمر ، انگار کسی را گم کرده اند ،
کسی که دوستشان داشته باشد ، کسی که حالشان را خوب کند ، کسی که به خاطرشان بیخیالِ همه باشد ...
پیدایش که کردند ، خودشان را گم می کنند !
فیلِ زبان نفهمِ منطقِ شان ، درست جایی که نباید ، یادِ هندوستان می کند ،
سلول های عصبیِ مغزشان فعال می شود و تمام قد ، گند می زند به رابطه شان !
تنها که شدند غرورشان فروکش می کند ،
خودشان را دوباره پیدا می کنند ،
تازه می فهمند با خودشان و رابطه شان چه کرده اند
وقتی که دیگر کسی نیست ،
کسی که دوستشان داشته باشد ،
کسی که حالِ مزخرفشان را خوب کند .
آدم هایِ امروز ، تکبر را با غرور و خودباوری ، اشتباه گرفته اند ،
هنوز کاربردِ درستِ احساس و منطق را نمی دانند !
یا گم می کنند و پیدا می شوند ،
یا پیدا می کنند و گم !
آدم های امروز ، سرشان برایِ به سنگ خوردن ، درد می کند ،
اما هیچ سنگی برایِ درسِ عبرتشان کافی نیست !

Eddą

چقدر راست می‌گه محمود درویش که بعضی حرف‌ها خلق شده‌اند که فقط یکبار و فقط به یک نفر زده شوند. بعد از آن دیگر هیچ معنایی ندارند...
گاهی آدما کارایی باهات میکنن
که از شخصیتی که داری
و برای خودت محترمه حالت بهم میخوره
شخصیت آدمارو ازشون نگیریم
اینکه آدم فکرکنه
اشتباه خودش روشناخته
آدم رو نابود میکنه
هویت آدمارو ازشون نگیریم

Eddą

آدم گاهی به دلخوشی هاش یه جوری وصل میشه که هیچکس نمی تونه جداش کنه، دلخوشی هایی آسیب زا و عذاب دهنده اما شیرین و کوتاه مدت ...
درست مثلِ بچه ای که ذوقِ بادکنکِ تویِ دستاش دل گرمِش میکنه ولی از ترسِ ترکیدنش نا آرومه ...
آدم میدونه بعضی دلخوشیاش همیشگی نیست و خیلی زود تموم میشه اما وصله بهش!
من این روزا همون بچه أم
به چشمام نگاه کن،
نمی بینی خودتو؟!
یادم رفته بود خیلی وقته که منو نمیبینی(؛
#نازنین_عابدین_پور
بلاخره همه یک روزی می‌میرند
و صد سال که بگذرد،
دیگر هیچ‌کس دربارهٔ این که دیگران که بودند و چطور مردند سؤال نمی‌کند. پس بهتر است همان‌طور که دلت می‌خواهد زندگی کنی و همان‌طور که دوست داری بمیری...

Eddą

اگر ما دردهایِ درونِ آدم ها را میدانستیم و حالشان را می‌فهمیدیم؛ بیشتر درکشان می‌کردیم و کمتر آزارشان میدادیم، کمتر از دستشان کفری می‌شدیم و کمتر قضاوتشان می‌کردیم.
گاهی آدم‌ها آنقدر خسته و زخمی و بریده‌اند که نمی‌توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند، حرف‌هایشان، تیز و برّنده می‌شود و رفتارهایشان آزاردهنده، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند.
آدم‌ها را درک کنیم! این بزرگترین کمکی‌ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران برمی‌آید. به گفتار و رفتارهایِ آنیِ‌شان برچسب نزنیم!
آدم‌های امروز همینند! دردهایشان را انکار می‌کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند. اما روزی کم می‌آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می‌شوند... و شما نمی‌دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید! و نمی‌دانید چه سخت است لبخند زدن، در نهایتِ ویرانی... 
به جای جبهه‌گیری و قضاوت، درکشان کنید. کمی که بگذرد؛ خودشان فاصله‌ها را کم می‌کنند و دوباره می‌خندند، وقتی که زخم‌هایشان را ترمیم کرده‌اند و درد‌هایشان را خوب، وقتی که با مشکلات و نداشته‌هایشان کنار آمده اند...
‌‌

Eddą

شب های هجر را گذراندیمو زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
انسان نشده ایم که خون یکدیگر را در شیشه کنیم
انسان نشده ایم ک قضاوت کنیم
انسان شده ایم ک مهربان باشیم
که عشق بورزیم
مرگ،در میکوبد..
هرگز از حرف هایی ک مردم درباره تو میگویند نگران نشو
هیچ گاه کوچیکترین توجهی به آن نشان نده
همیشه فقط به یک چیز فکر کن:داور خداست!
آیا من دربرابر او رو سفیدم؟
بگذار این معیار قضاوت زندگی تو باشد،
تا بیراهه نروی..

Eddą


یک جایی هست بنام "سیمِ آخر" !
که برخلاف تصور عامه مردم ،
اصلا هم جای بدی نیست! 
نه جنون است ، نه خستگی ،
نه دیوانگی ، نه حتی مرگ ...
آنها که به سیم آخر زده اند،
دیگر نه ویرانکده اند
 نه آبادی !
شهری هستند میان خود و خدا !
آدمها وقتی به اینجا می رسند ،
اشعار بی قافیه خود را نوشته اند !
نُتهای ناموزون خود را نواخته اند !
و نغمه های بسیاری را به گوش سپرده اند و 
هیچ نخوانده اند !
به اینجا که می رسند ،
دیگر سکوتِ میزان آخر ،
انتخاب اول آنهاست !
‌‌
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10