تالار تفریحی پارسی بکس

نسخه‌ی کامل: دلـنِوشـت...♥
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
‏حذف شدن آدم‌ها رو به غریبه شدنشون ترجیح میدم
واقعاً ترجیح میدم بدونم که فلان آدم از زندگیم رفته
و دیگه هیچ نسبتی باهام نداره
تا اینکه بدونم همچنان هست ولی بود و نبودش
فرق چندانی نداره و همیشه سرده باهام،
دوست دارم از آدم‌ها خاطره خوب به جا بمونه
نه صرفاً یه چهره‌ و اسم آشنا

Eddą

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ما مسکّن های موقت بودیم، مرهم‌های چندروزه که بعد از شنیدنِ درد و دلامون، از کنارِ زخم‌های هم گذشتیم و فراموش کردیم که یک شب‌هایی همدیگه رو با غم‌هامون بغل کرده بودیم تا قوی بمونیم، نشکنیم، خشک نشیم...
ما باهم به دردهامون خندیده بودیم و آخرِ خنده‌هامون سکوت کرده بودیم..
دیوونگی لابد همین بوده، که ندونیم بینِ دست‌هامون چقدر فاصله‌ست اما دل‌هامون چفتِ هم باشه و ریتمِ خنده‌هامون مثل هم..
زود فراموش شدیم ولی رفیق، اونقدر که حالا وقتی حال همو می‌پرسیم واسمون مهم نیست کِی جواب میدیم، دیگه مهم نیست پشتِ خط می‌مونیم یا رد می‌کنیم تماسِ همو..
دیگه مهم نیست یه روزی آرزومون از تهِ دل خندیدن توی شهر بود و زیرِ گوش هم آروم حرف زدن ؛ دیگه هیچی مهم نیست جز این‌که فقط یک شبایی دلتنگِ درد و دل کردن‌هامون میشیم، دلتنگِ صدای هم که آرام بخش روحمون بود..
حالا که زخم‌هامون خوب شده بیشتر تنهاییم، اونقدر که حاضریم باز غصه‌دار بشیم تا همدمِ لحظه‌های ملال انگیزِ هم بشیم،اونقدر که دردِ زخم‌ها رو به جون می‌خریم تا اونی که زخم‌هامونو می‌بنده تو باشی، بلکه ببینیم همو به بهانه غصه هامون..
اما واقعیت این نیست!
من به دلم می‌گم توام بگو:
«ما تنها امتدادِ غم‌های بی‌رویه‌ هم‌ بودیم‌ که‌هیچ‌وقت‌دست‌هایمان‌به‌هم نرسید..»
یه چیزایی رو به آدما بفهمونید؛
بفهمونید ک شما همیشه نیستید؛
بفهمونید عشق شما همیشه پشتشون نیست؛
بفهمونید همیشه نیستید که مراقبشون باشید؛
بفهمونید همیشه نیستید ک هواشونو داشته باشید؛
بفهمونید ، شما همیشه نیستید؛ نگید عشقتون همیشگیه؛
بگید تا وقتی میبینم واسم ارزش قائلی ، منم دوست دارم؛
چون آدما خیلی خوب بلدن پشیمونت کنن!

Eddą

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اگه از من بپرسی، می گم تموم پختگی ها و بالغ شدنا از یک جدایی شروع می شه؛ جدا شدن از یک عشق، جدا شدن از یک امنیت، جدا شدن از یک قدرت، جدا شدن از یک وابستگی، جدا شدن از هرچیزی که فکر می کنی بدون اون پوچ می شی. جدایی ها اتفاق می افتن تا بهت یاد بدن که بدون هیچ چیز پوچ نمی شی. تا یاد بگیری تو فرا تر از اتفاقات بد زندگیت هستی، و همیشه چیزایی هستن که بهت معنا بدن. تا تجربه کنی و قوی تر بشی. تا خودتو پیدا کنی و بدونی همیشه راه هایی هستن که انتظار قدمات رو می کشن و دنیات اونقدر بزرگ هست که تو چارتا اتفاق بد خلاصه نشه.
اگه میتونی هر جایی بری ولی نمیری، اگه دورت شلوغه ولی پاکی، اگه آزادی که هر کاری بکنی ولی تمرکزت رو درسته و کارته و پیشرفتات، اگه میتونی خیانت کنی ولی وفاداری،اگه حد و حدودت رو با آدما رو میدونی، اگه نقش بازی نمیکنی و دو رو نیستی، اگه دلِ کسیو نمیشکنی، اگه داشته هاتو به رخ کسی نمیکشی؛ یعنی با اصالتی! چیزی که نه میشه خرید نه هرکسی میتونه به راحتی دستش بیاره!
تا به حال طعم بی‌خیالی را چشیده‌ا‌ی؟ ملس است و دلچسب! چقدر می‌نشیند به جانت، و دلشاد از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبری. از صبح‌های بی‌تشویش، صدای گنجشک‌ها، شمعدانی‌های پشت پنجره، نوشیدن فنجان چای با طعم زندگی، و در آخر سکوت شب‌های بی‌دغدغه. بی‌خیال باش جانم! نگذار تا رد پای خاطرات، روحت را لگد مال کند. بگذار و بگذر از تمام تلخ‌کامی‌های روزگار. لبخند بزن، عمیق نفس بکش، و جان ببخش به تمام لحظه‌های بی‌جان این دوران. بی‌خیال باش جانم …

Eddą

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10